معرفی کتاب شهر گربه ها اثر محمدرضا یوسفی
در حال خواندن
0
خواندهام
1
خواهم خواند
0
توضیحات
"ننه بالا"، دشمن گربه های دزد و بی چشم و رو، هر گربه ای راکه به قصد دله دزدی به خانه اش پا می گذارد، گرفته و دمش را با قیچی می چیند و از طنابی در انبار آویزان می کند. نوه اش، اکبرو، روزی وارد انبار شده و دم گربه ی محبوبش "گربه طلا" را نیز از طناب آویزان می بیند. اکبرو از آن روز به غصه گرفتار شده و هرچقدر که ننه بالا قسم می خورد که دم گربه طلا لای در مانده و کنده شده باور نمی کند. پسرک که عاشق گربه اش بوده، دور شهر به راه می افتد و سراغ آن را از همه ی اهالی می گیرد اما کسی گربه ای با این نشانی ها ندیده است. اکبرو از غصه بیمار می شود. ننه بالا دم همه ی گربه ها را دوباره به بدنشان می دوزد. گربه ها با اکبرو و ننه بالا به قصد پیدا کردن گربه طلا به راه می افتند و سرانجام در ته چاهی عمیق و سیاه او را پیدا کرده، به بالا می کشند. گربه طلا اعتراف می کند که برای یافتن ردی و خبری از پدر اکبرو پای در سفر گذاشته و چون فهمیده که او دیگر بازنخواهد گشت، از شرم نمی توانسته دوباره با پسرک روبه رو شود به همین دلیل به ته آن چاه پناه برده است. اکبرو و گربه از دیدن یک دیگر شادمان شدند و گربه های دیگر نیز از شادی آن ها به رقص و آواز پرداختند.