قصه های مادربزرگ
![قصه های مادربزرگ](https://s3.ir-thr-at1.arvanstorage.com/top-readers-publishers/books/caff1f6a-53ca-44a8-8944-413de859153a.jpg)
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
یکی بود یکی نبود روزی روزگاری در یک روستای جنگلی خانواده ای زندگی می کردند که خانه بسیار ساده ای داشتند. پدر و پسر در یک کوره زغال گیری کار می کردند. آن دو هر روز صبح به جنگل می رفتند و هیزم ها را جمع آوری می کردند و با اسب ها چوب ها را به کوره زغال گیری می بردند... .