در این کتاب، داستانی ایرانی درج شده است. نگارنده در این داستان، شیوه ای تازه در روایت را پیش گرفته و حکایتی ساده را به چند شیوه و از چند دیدگاه بیان کرده است. داستان کوتاه، دربارة مردی است که از مدّت ها پیش عاشق دختر همسایه بوده امّا به دلیل ناهنجاری های روانی و پریشانی های ذهنی، هر لحظه دچار توهمی شده و گاه می پندارد با دخترک ازدواج کرده ولی با خانوادة وی دچار اختلاف است. زمانی می اندیشد که همسرش به او خیانت کرده و در دادگاه محکوم شده است و وقتی دیگر در این توهّم غرق می شود که زن، فرزندشان و یا خود او را کشته و اکنون به محکمه فرا خوانده شده است. در آخر مرد جوان به این نتیجه می رسد که تنها عاشق است و این دختر همسایه است که باید به دلیل سرکشی و تحریک عواطف انسانی محکوم شود.