خانه ای از آن دیگری: دو داستان
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
1
خواهم خواند
1
طوری حرف میزد انگار چیزی از این عادی تر ممکن نیست.بدون این که بتوانم چشم از او بردارم گفت سوار شود تا برسانمش.فکر کردم ماندنی زنی در چنین جایی جای سوال و جواب ندارد.اما فقط این نبود،آن لحظه میخواستم توی ماشینم بنشیند و خودش هم حتما این را می دانست که آمرانه پرسیده بود،گویی با مسار کشی در یکی از خیابان های شهر حرف میزند.در عقب را باز کرد و سوار شد.در حالی که می نشست از آینه نگاهش می کردم،مژه های خوابیده بر چشم های کشیده مشکی اش آرامشی عجیب در گرمای بعد از ظهر تابستان القا میکرد.درست مثل آرامش بعد از یک روز گرم تابستان ی و آرام و درخور.