خانه امن
در حال خواندن
0
خواندهام
5
خواهم خواند
0
توضیحات
حالی برای رفتن نداشتم. نه تا وقتی نگاه های حاج خانم عصبی و پر از کدورت بود و نه تا وقتی که من وسط این همه تردید و شک دست و پا می زدم. به تصویرم در آینه ماشین پوزخند زدم. در کار ما شک معنا نداشت. رها دختر سمندر بود و همین برای از نفس افتادن این قلب بی صاحب کفایت می کرد. بقیه اش حماقت بود. حماقت محض!
لیستهای مرتبط به خانه امن
یادداشتها
1401/10/27
1