ماندن

ماندن

ماندن

مژگان جعفری و 1 نفر دیگر
0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

0

پروانه انگار منتظر شنیدن این حرف بود. به نظرش عیب نیامد. مثل دختر نوجوانی مدت ها شنیدن کلمه محبت آمیزی را از لطیف انتشار کشیده بود. خون به صورتش دوید. قلبش به تپش افتاد. دلش می خواست این صحنه را به عقب برگرداند و دوباره و دوباره تکرارش را ببیند. سال ها بود کلام محبت آمیزی از مردش نشنیده و گوشش با مهر نواخته نشده بود. کسی با زبان شیرین، کلامی برایش نگفته و نگاهی از سر خواستن به چشم هایش ندوخته بود.گیاه، خاک خیس می خواهد و گلدان، تا ریشه کند و زیر نور آفتاب برگ باز کند و جوانه بزند و ببالد. آدمی اما قلب دومی می خواهد که در آن ریشه بدواند. نور عشق می خواهد تا شکوفایش کند. خودش را کنار بزند و فارغ از خود، وقف دیگری شود. زن حسابش جداست... .