معرفی کتاب سابینا اثر آنائیس نین مترجم فرید قدمی

سابینا

سابینا

آنائیس نین و 1 نفر دیگر
3.0
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

0

ناشر
نیماژ
شابک
9786003672406
تعداد صفحات
72
تاریخ انتشار
1395/11/12

توضیحات

        
آشیانا دومین کتاب و اولین اثر داستانی ای است که از آنائیس نین منتشر شده است؛ داستانی سورئال با عنوانی گمراه کنندو نین خودش این کتاب را فصلی در دوزخ زن می خواند، با اشاره به کتاب شعر درخشان آرتوررمبو، فصلی در دوزخ، کتابی که با نام سابینا پیش رو دارید ترجمه ی همین اثر است؛ آشیانا؛ رمانی کوتاه که نین در آن خواب هایش را روایت می کند، سرشار از تصاویری بکر با زبانی شاعرانه، هنری میلر و لارانس دارل از جمله نویسندگانی بودند که این اثر را بسیار ستودند و بسیاری از منتقدان نیز آن را شعر منثور خواندند. آشیانا امروز به عنوان یکی از برجسته ترین آثار سورئال قرن بیستم شناخته می شود که در زمان انتشارش نیز هیاهوی بسیار برانگیخت. آشیانا آشیان عشق به خود است، آشیانی که در آن آدمی خودش را از عشق ورزیدن به دیگران محروم می کند و در حریم حرم خویش با خودش تنها می ماند؛ عاشق خودش، محروم از عشق دیگران. سابینا نخستین اثری است که از آنائیس نین به فارسی ترجمه و منتشر شده است.

      

یادداشت‌ها

          سابینا! در یک کلمه حیرت انگیز! ولی حتی نمی‌دونم این حیرت انگیز خوبه یا بد! دنیایی از جملات وهم آلود و پیچیده! سه ستاره دادم ولی هنوز نمیدونم چرا! یک بار دیگه باید سر صبر این کتاب رو بخونم و بعد ممکنه پنج ستاره بدم یا یک ستاره! ولی در هر دو حال تبحر نویسنده در نوشتن و عمق اطلاعاتش مشهوده. یه سری به متن کتاب بزنیم با هم:ه

«این کتابی است که تو نوشته ای
و این زن تویی
که من ام»

«من نمی‌توانم از هیچ رویداد یا مکانی مطمین باشم، به جز تنهایی‌ام»

«من خسته ترین زن جهان هستم. بیدار که میشوم خسته ام. زندگی به تلاش نیاز دارد که من نمی‌توانم بکنم.»

«وقتی نشسته بود در آفتاب و صورتش سایه افتاده بود بر پشت صندلی، سایه‌اش را بوسیدم. سایه‌اش را بوسیدم و بوسه لمس نکرد او را، بوسه در هوا گم شد و ذوب شد با سایه. عشق ما به یکدیگر شبیه سایه‌بوسی‌ای طولانی است، بی امید وقوع»

«دستان من همیشه در ولع در آغوش کشیدنی تنگ بودند. میخواستم نور، باد، خورشید، شب و همه‌ی دنیا را در آغوش بگیرم و نگه دارم. میخواستم نوازش کنم، التیام ببخشم، بجنبانم، آرامش ببخشم، احاطه شوم و احاطه کنم. تحت فشار بودم و آنقدر چیزهای زیادی را در آغوش نگه داشتم که شکستم‌شان. آنها شکستند و دور شدند از من. آنگاه همه چیز از من دور شد و گریخت. و من محکوم شدم به نگه نداشتن.»
        

0