انار ترش

انار ترش

انار ترش

سمیرا سیدی و 1 نفر دیگر
3.0
1 نفر |
0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

2

خواهم خواند

1

کنار خانه ای آشنا ایستاد، یک دست را از جیب بیرون کشید و روی در چوبی گذاشت، نگاه دل تنگش پر کشید و به شاخسار عور درختان داخل کودک خورد.درخت انار مهمان سرا را بهتر از همه می شناخت، صاحبش بود، مال او بود، به نامش بود.آرزو کرد کاش کلید داشت و وارد مهمان سرا می شد و کنار درخت انارش می نشست، برگ و شاخه هایش را نوازش می داد و او نازکشانه اناری مهمانش می کرد، آن محیط بوی کودکی اش را می داد، بوی مادرجان، آقا بزرگ...بوی محبت!