معرفی کتاب همچون رعد اثر جاسمین وارگا مترجم کیوان عبیدی آشتیانی

با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
2
خواندهام
9
خواهم خواند
5
توضیحات
میدانم که دلتنگشدن برای تو یک اشتباه دیگر است، اما نمیتوانم جلوی خودم را بگیرم! کورا حامد که پدری مسلمان و لبنانی دارد خواهرش را در تیراندازی مدرسه را دست داده. پارکر، همان تیرانداز، برادر بهترین دوستش کوئین بوده. کورا نمیتواند با مرگ خواهرش کنار بیاید و همچنین، نمیتواند دوستش را بهخاطر کار برادرش ببخشد. کوئین هم نمیتواند با این اتفاق کنار بیاید و برادر مردهاش را سرزنش میکند. اما او به سفر در زمان فکر میکند و نقشهای در سر دارد...
بریدۀ کتابهای مرتبط به همچون رعد
نمایش همهلیستهای مرتبط به همچون رعد
یادداشتها
دیروز
خواندن کتابهای خریده شده از نمایشگاه کتاب همیشه حس متفاوتی دارند، انگار لذت آن بیشتر از خرید در یک کتابفروشی ساده هست. همچون رعد هم برای من همینطور بود که البته نیتی متفاوت باعث شده بود اشتیاقم برای خرید آن بیشتر شود. به این دو دلیل مطالعهٔ آن از اهمیت بالایی برخوردار بود که در نهایت موضوع کتاب راجع به احساسات و تجربههای دختری به اسم کوراست که خواهر بزرگترش را در تیراندازی از دست داده. این که خواهرش تنها همدرد او بود موجب وابستگی شدید بین آنها شده اما از آن بیشتر چیزی کورا را میارنجاند که در ظاهر قابلجبران نیست: تیراندازی که خواهر کورا را به کشتن داده برادر دوست صمیمی اوست. کسی که از دوسالگی رابطهای بسیار نزدیک با هم داشتند. همین اتفاق موجب شد کورا فکر کند ادامهٔ دوستی با دوستش، کوئین به معنای خیانت به خواهرش است. البته او که بسیار از قطع رابطهٔ دوستیاش با کورا ناراحت است به فکر سفر در زمان میافتد. به صورت کلی نویسنده از مهارت خوبی برخوردار است. استفاده از آرایههای ادبی چون جانبخشی به اشیاء و تشبیههایی زیبا و ملموستر از متن ساده، نشاندهندهٔ توانایی اوست. برای مثال جملهای که در یکی از نامههای کوئیت به برادرش آمده «آن لحظههای سکوت چیزی میگویند، انگار وادارت میکنند توجه کنی» که در واقع به سکوت جان بخشیده شده تا توانایی وادار کردن و صحبت کردن را داشته باشد. در ادامه هم از ارائهٔ متناقضنما یا پارادوکس استفاده شده «آن سکوت خیلی بلند بود» حسآمیزی هم یکی دیگر از ارائههای پرتکرار نویسنده در این کتاب بود، جایی نوشته بود «طعم کلمات را روی لبهایم حس میکنم» همچنین برای تشبیه که یکی از پرتکرارترین روش زیبانویسی کتاب همچون رعد بود میتوان به این چند جمله اشاره کرد «دایرههای قرمز دور غلطهایم طوری زیاد شده بودند که انگار از کاغذ خون میریخت.» و یا «آسمان بالای سرمان خاکستری است. مثل ملافهای ایت که از هر طرف محکم کشیده شده» برای دیگر نکات مثبت کتاب هم میتوان به زاویه دید مناسب اشاره کرد. هر فصل، یکی در میان کورا و بعدی کوئین روایتگر اتفاقات بودند. همین موضوع باعث شده بود از حالوهوای هر دو باخبر باشیم. اما این طور نبود که مانند کتاب «یک جا برایم نگه دار» هر اتفاق هر چند کوچک توسط دو نفر، دو بار تنها با چیدمان متفاوت جملهها فرق کنند. برای همین حوصلهی خواننده سر نمیرفت و وقایع هم یکی پس از دیگری شرح داده میشد و چیزی تکراری نبود. اما برای نکات منفی باید به خلاصهی پشت کتاب توجه کرد. خلاصهای که من در این مرور کتاب نوشتم(بند دوم) همان چیزی بود که پشت کتاب نوشته شده. اگر روند کتاب معمولی بود و آنچه در پشت کتاب آمده همان اوایل کتاب ذکر میشد قابل قبول بود. اما نوعی که نویسنده برای روایت وقایع انتخاب کرده بود متفاوت بود. مرگ خواهر کورا توسط برادر کوئین تا اواسط کتاب گفته نشده بود و خواننده اگر پشت کتاب را نمیخواند تقریباً هیچ چیز از آن را متوجه نمیشد. از نظر من تضاد این دو مشکل داشت. اینکه پشت کتاب اصل داستان رو در یک سند گفته بود اما خود کتاب تا اواسطش هیچ چیزی رو کامل توضیح نمیداد درست نبود. همچین آنچه درمورد موضوع کلی کتاب در نگاه اول و بعد هم با خواندن پشت آن میشد برداشت کرد تخیلی بود چون کاملاً به سفر در زمان مربوط است اما به افرادی که مثل من کمی دشوارتر با تخیلی و هر چیزی که ذرهای غیرواقعی به نظر میرسد کنار نمیآیند پیشنهاد میکنم تا تهش ادامه بدهند چون پشیمون نخواهند شد. در کل کتاب خوب، با موضوع جذاب و جدیدی بود که مطالعهٔ آن را به افرادی که تجربهٔ مرگ نزدیک داشتند پیشنهاد میکنم. پ.ن: به ذهنم رسید یکسری واژه که در طول کتاب زیاد تکرار شده بودن رو بنویسم تا اگر کسی دوستشون داره بیشتر به مطالعهش ترغیب بشه: #باور #غیرممکنهای ممکن #احساسات #زمان #مرگ
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.