در این کتاب مصور و رنگی داستانی تخیلی برای کودکان گروه سنی ب بازگو شده است. مخاطبان در این نوشتار می خوانند :یکی از روزهای قشنگ بهاری بود .بچه های محله  دوستی تصمیم گرفتند برای گردش به جنگل بروند .داخل اتوبوس خانم کوچولو گفت : راستی با خودتان خوراکی آورده اید؟ خانم توتو گفت :من نان و مربا آورده ام . جینگیلی گفت :شما فقط به فکر شکمتان هستید .هاچین گفت من یک کتاب درباره طبیعت  آورده ام که به کمک آن می توانیم اسم حیوانات و گیاهانی را که در جنگل می بینیم یاد بگیریم .وقتی به جنگل رسیدند، روی زمین یک پتو پهن کردند تا کمی استراحت کنند در  همین زمان بود که صدای فریاد فینگیلی توجه همه را به خود جلب کرد ...