ناداستانی به نام زندگی: چند داستان و چند خاطره

ناداستانی به نام زندگی: چند داستان و چند خاطره

ناداستانی به نام زندگی: چند داستان و چند خاطره

0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

0

اما نمی ‍ دانست چرا قطار که توقف کرد، جلو آینه ‍ ی دم تونل ایستاد و یک ‍ بار به چهره ‍ اش نگاه کرد. شاید می ‍ خواست ببیند هنوز کمی زیبا هست؛ آن ‍ قدر که مردی کمی عاشقش شود؟ از چهره ‍ ی خسته ‍ اش خنده ‍ اش گرفت. ریشه ‍ های موهایش هم سفید شده بود و نرسیده بود رنگشان کند. ساک ‍ دستی ‍ اش را بلند کرد. سنگین بود. به ‍ سرعت به سمت پله ‍ برقی رفت و سعی کرد تعادلش را روی پله ‍ ی اول حفظ کند.-از متن کتاب