در این کتاب سرگذشت یک خانواده یهودی از زبان "هوارد" ـ پسر بزرگ خانواده ـ بازگو شده است. او وقایع و اتفاقات دو سال از زندگی اش را به تفصیل بیان می کند. این وقایع از جشن تولد سیزده سالگی هوارد شروع می شود. خانواده او به شدت مذهبی هستند اما هوارد به یهودی بودن نه تنها افتخار نمی کند که از آن متنفر است. در پی آن، دایی او عاشق یک دختر غیر یهودی می شود و این امر عکس العمل های متفاوتی در پی دارد. سرانجام "جک" ـ دایی هوارد موفق می شود به رغم مخالفت شدید مادرش با همان دختر ازدواج کند؛ سپس ماجراهایی روی می دهد که داستان بر اساس آن تدوین شده است.