سه شهید: گفت وگویی صریح با همسران سه شهید شاخص انقلاب
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
9
خواهم خواند
3
توضیحات
وارد دفتر ازغندی شدیم، دور اتاق مبلمان بود به لج آنها و برای این که خودم را به سادگی بزنم، رفتم وسط اتاق نشستم روی زمین. پشتی یکی از مبل ها را برداشتم و مهدی را روی پایم گذاشتم و خواباندم. گفتند که بنشینم روی مبل، ولی من گفتم: ما تا حالا توی زندگی مون از این چیزها ندیدیم، همین جا خوه. یکی از آنها به بقیه گفت: این زن ساده است و چیزی نمی فهمد. ولی یکی دیگر گفت: نه، این داره زرنگی می کنه، او با شوهرش هم دست بوده.
یادداشتها