روستای من
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
وقایع این داستان در یک روستا اتفاق می افتد. اهالی این روستا بدون چون و چرا به کدخدای آنجا اعتماد کامل داشتند؛ در حالی که اتفاقات زیادی در این روستا رخ می داد اهالی نه به این اتفاقات فکر می کردند و نه درباره آن حرف می زدند؛ تااینکه مشکل اصلی به وجود آمد و آن این بود که گندم روستای بالا در شهر خوب فروش می رفت، مقداری از گندم را روستاییان درو کرده بودند و برای خوراک خود انبار کرده بودند و مقدار دیگر را فروخته بودند تا بتوانند مایحتاج زندگی را از شهر فراهم کنند. کدخدا تصمیم جدیدی گرفته بود و می گفت برای اینکه کارهای روستاییان نظم داشته باشد بهتر است که گندم ها را یکجا بفروشند. اهالی در ابتدا راضی نبودند؛ تااینکه... .