دختری با چشم های آبی

دختری با چشم های آبی

دختری با چشم های آبی

0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

0

پدر تدی در حالی که خم می شد و چیزی درون گوش پسر زمزمه می کرد او را به طرف دری راهنمایی کرد و آن را پشت سرش بست..جینی از ترس اتفاقی که ممکن بود در شرف وقوع باشد به خود لرزید اما کاری نمی تواست بکند پدر تدی به عنوان یک پیشوای روحانی در کلیسای خودش بدون افسار بود درست مثل گذشته . . .جیمی دوست داشت پست سر آنان بدود جیغ بکشد و پسر را از چمگ او بقاپد اما می دانست نمی تواند چنین کاری کند به نظر می رسید پسر حدود دوازده سال داشته باشد و هنگام یکه با ترس به در بسته زل می زد فقط این را می دانست که آن ها باید در مقابل پدر تدی بایستند و خط بطلانی بر کارهایش بکشد کارهایی که با بلو و احیانا با دیگر پسرها کرده بود .. .او اغواگرترین مردی بود که تا کنون می دید کشیشی که برای بچه ها دام پهن کرده بود