دکتر دسوتو
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
دکتر «دسوتو» ـموش ـ دندان پزشک مهربان و باهوشی بود و بیماران بسیاری داشت، اما حیواناتی مانند گربه و دیگر حیوانات خطرناک را نمی پذیرفت. روزی روباهی نزد وی آمد و با التماس توانست دل دکتر را به دست آورد و دکتر پذیرفت که دندانش را درست کند. دکتر پس از بیهوش کردن روباه دندانش را کشید و به جای آن یک دندان طلایی کاشت. روباه تصمیم داشت دکتر و زنش را بخورد، اما موش که به حقه اش پی برده بود، چسبی را به جای دارو روی دندان های روباه مالید که تا چند روز نمی توانست دهانش را باز کند. روباه هم به روی خود نیاورد و دندان پزشکی را ترک کرد.