یک دوست بهتر
موش کوچولو هیچ دوستی برای بازی کردن نداشت، بنابراین روزی برای پیدا کردن هم بازی به راه افتاد و در راه با زنبور شروع به بازی کرد، اما او فقط وز...وز... می کرد و موش کوچولو این بازی را دوست نداشت. پس از آن با سگ، مرغ و گربه هم بازی کرد، اما بازی با هیچ یک از این حیوانات را نیز نپسندید. سرانجام او توانست یک دسته موش بیابد و با آنها بازی کند. بازی میان حیواناتی از جنس خودش برایش هیجان انگیزتر و بهتر بود. پس از بازی همگی به خانه رفتند و خوابیدند.