فرشته ها قصه ندارند بانو!: مجموعه داستانفرشته ها قصه ندارند بانو!: مجموعه داستانسیدعلی شجاعی2.411 نفر |4 یادداشتخواهم خواندنوشتن یادداشتبا انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.در حال خواندن0خواندهام22خواهم خواند1توضیحاتمشخصاتنسخههای دیگرکتاب فرشته ها قصه ندارند بانو!: مجموعه داستان، نویسنده سیدعلی شجاعی.ادبیات ایران ادبیات داستانی داستان کوتاه ادبیات معاصرلیستهای مرتبط به فرشته ها قصه ندارند بانو!: مجموعه داستانفاٰطمهزهرا .💛۴۰۲ ِ خورشیدی35 کتاببرای اینکه پیشرفت یا پسرفت کتابخوانی در سال جاری مقابلِ چشمانم باشد و به معنای تایید و خوب بودن کتابها نیست.09یادداشتهای مرتبط به فرشته ها قصه ندارند بانو!: مجموعه داستانریحانه هارونی1402/10/03 تشابه اسمی نویسنده با آقای سید مهدی شجاعی باعث شد به اشتباه بیفتم و بخونمش.(اتفاقیه یا ؟؟؟) چهارده تا داستان کوتاه که خوندن هر کدومشون بدون ایجاد مشکلات گوارشی احتمالا غیر ممکن بود. محتوا واقعا ... جفنگ بود! نه عاشقانه اش عاشقانه بود؛ نه انتقادش انتقاد بود؛ نه درامش درام بود؛ نه تنفرش تنفر بود؛ نه فضای وهم انگیزش وهم انگیز بود. هیچی نبود. واقعا هیچی نبود. 12فاٰطمهزهرا .💛1402/10/01 شیوهی پردازش روند داستانکها، حوادث وُ توصیف حس و حال شخصیتها رو دوست داشتم و همچنین عنصر غافگلیری نهفته درون هر طرح داستانک رو .. به طورِ کل از لحاظ ادبی، کتاب خوبی بود؛ ولی از لحاظ محتوا چندان خوشم نیومد .. چرا که تم اصلی بیشتر داستانها بر مبنای بیاعتمادی و خیانت انسانها به یکدیگره که ذائقهی من قطعاً چنین چیزهایی نبوده و نیست! البته فکر میکنم برخی داستانكها، به صورت ناخودآگاه باعث محکمتر شدنِ یه سری خطوط قرمز و ارزشها در وجودم شده باشه. 01علی اصغر عباسی1402/10/11 نه محتوای خوبی داشت نه نثر روان 00محدثه دلنواز1402/08/19 #فرشتهها_قصه_ندارند_بانو! اولین داستانِ این مجموعه است. داستان مردی که به اصرار بانو، قصه مینویسد از او که فرشته است، از مهرداد که قرار بود فرشته باشد و از بنفشه که برای زندهماندن نفس میکشد. . داستان دوم، علاقه دو همکار است به هم، که یکی متأهل است و دیگری در شرف ازدواج. و با هر فاصله و عوضشدن راوی، تغییر دید و عقیده هر شخصیت نسبت به هم، مشخص میشود. . داستان سوم، دورهمی چند خانمِ انجمن حمایت از حقوق زنان است برای نوشتن بیانیه علیه یک رمان که به گمانشان زنستیز است. . داستان چهارم، حرم است و حاج عباس که خادمی میکند و جوانی که چند سال است تولد آقا، طفل معلولش را بغل میزند و مینشیند نزدیک ضریح... . داستان پنجم، قصه یونس است که سی سال میشود گم شده و حالا مادر به عادت همیشه زنگ زده که: 《از یونس خبر آوردن...》 . داستان ششم، ماجرای زندگی نصرت است با شاعرانگیها و دستِبهزنها و هوسهایش... و پرداخت داستانی عالی... . داستان هفتم، خواب امیر است که سبک اما نه بهقرار و عاشق شده است؛ انگار عاشق همهچیز یا همهی او، عاشق یک چیز، یک نفر... . داستان هشتم، زیرزمین نمور و تاریک است و سقط بچهای که آمده و یک ماه خون و خون و خون... . داستان نهم، حول پروین و خشایار میگردد. شکایت پروین از تجاوز به او و خشم خشایار که پروین را بسته به صندلی. . داستان دهم، از گروه صنم میگوید، صبا و ناهید و مهتاب. دختران دبیرستانی که در اندیشه انواعواقسام معلمآزاریاند. اما از دل همین گروه کوچک، یک معضل اجتماعی بیرون کشیده میشود که شگفت داستانی است. . داستان یازدهم، قصه مردم شهری است که جوانان تازهبالغ را برای حیات شهر، قربانی آتشفشان میکنند. . داستان دوازدهم، ماجرای دو رفیق است، یکی ایستاده مقابل و دیگری بسته به طناب و چسب، برای آیین باشکوه مرگ در حمام. . داستان سیزدهم، از وسط سخنرانی دبیر بزرگترین جشنواره ادبی شروع میشود. راوی کسی است که میخواهد لفظ استادی و پیشکسوتی، بیزحمت بنشیند به پیشوند نامش. . داستان چهاردم، تب یحیی و شبیهخوانی و نذر دهساله اوست و علاقهاش به لیلا. 06