معرفی کتاب فرشته ها قصه ندارند بانو!: مجموعه داستان اثر سیدعلی شجاعی کتابعمومیداستانایران فرشته ها قصه ندارند بانو!: مجموعه داستان سیدعلی شجاعی 2.4 14 نفر | 4 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 0 خواندهام 28 خواهم خواند 1 خرید از کتابفروشیها ناشر کتاب نیستان شابک 9789643376734 تعداد صفحات 152 تاریخ انتشار 1393/9/17 توضیحات کتاب فرشته ها قصه ندارند بانو!: مجموعه داستان، نویسنده سیدعلی شجاعی. ادبیات ایران ادبیات داستانی ادبیات معاصر داستان کوتاه یادداشتها محبوبترین جدیدترین ریحانه هارونی 1402/10/3 تشابه اسمی نویسنده با آقای سید مهدی شجاعی باعث شد به اشتباه بیفتم و بخونمش.(اتفاقیه یا ؟؟؟) چهارده تا داستان کوتاه که خوندن هر کدومشون بدون ایجاد مشکلات گوارشی احتمالا غیر ممکن بود. محتوا واقعا ... جفنگ بود! نه عاشقانه اش عاشقانه بود؛ نه انتقادش انتقاد بود؛ نه درامش درام بود؛ نه تنفرش تنفر بود؛ نه فضای وهم انگیزش وهم انگیز بود. هیچی نبود. واقعا هیچی نبود. 1 2 فاٰطمهزهرا 1402/10/1 شیوهی پردازش روند داستانکها، حوادث وُ توصیف حس و حال شخصیتها رو دوست داشتم و همچنین عنصر غافگلیری نهفته درون هر طرح داستانک رو .. به طورِ کل از لحاظ ادبی، کتاب خوبی بود؛ ولی از لحاظ محتوا چندان خوشم نیومد .. چرا که تم اصلی بیشتر داستانها بر مبنای بیاعتمادی و خیانت انسانها به یکدیگره که ذائقهی من قطعاً چنین چیزهایی نبوده و نیست! البته فکر میکنم برخی داستانكها، به صورت ناخودآگاه باعث محکمتر شدنِ یه سری خطوط قرمز و ارزشها در وجودم شده باشه. 0 1 علی اصغر عباسی 1402/10/11 نه محتوای خوبی داشت نه نثر روان 0 0 محدثه دلنواز 1402/8/19 #فرشتهها_قصه_ندارند_بانو! اولین داستانِ این مجموعه است. داستان مردی که به اصرار بانو، قصه مینویسد از او که فرشته است، از مهرداد که قرار بود فرشته باشد و از بنفشه که برای زندهماندن نفس میکشد. . داستان دوم، علاقه دو همکار است به هم، که یکی متأهل است و دیگری در شرف ازدواج. و با هر فاصله و عوضشدن راوی، تغییر دید و عقیده هر شخصیت نسبت به هم، مشخص میشود. . داستان سوم، دورهمی چند خانمِ انجمن حمایت از حقوق زنان است برای نوشتن بیانیه علیه یک رمان که به گمانشان زنستیز است. . داستان چهارم، حرم است و حاج عباس که خادمی میکند و جوانی که چند سال است تولد آقا، طفل معلولش را بغل میزند و مینشیند نزدیک ضریح... . داستان پنجم، قصه یونس است که سی سال میشود گم شده و حالا مادر به عادت همیشه زنگ زده که: 《از یونس خبر آوردن...》 . داستان ششم، ماجرای زندگی نصرت است با شاعرانگیها و دستِبهزنها و هوسهایش... و پرداخت داستانی عالی... . داستان هفتم، خواب امیر است که سبک اما نه بهقرار و عاشق شده است؛ انگار عاشق همهچیز یا همهی او، عاشق یک چیز، یک نفر... . داستان هشتم، زیرزمین نمور و تاریک است و سقط بچهای که آمده و یک ماه خون و خون و خون... . داستان نهم، حول پروین و خشایار میگردد. شکایت پروین از تجاوز به او و خشم خشایار که پروین را بسته به صندلی. . داستان دهم، از گروه صنم میگوید، صبا و ناهید و مهتاب. دختران دبیرستانی که در اندیشه انواعواقسام معلمآزاریاند. اما از دل همین گروه کوچک، یک معضل اجتماعی بیرون کشیده میشود که شگفت داستانی است. . داستان یازدهم، قصه مردم شهری است که جوانان تازهبالغ را برای حیات شهر، قربانی آتشفشان میکنند. . داستان دوازدهم، ماجرای دو رفیق است، یکی ایستاده مقابل و دیگری بسته به طناب و چسب، برای آیین باشکوه مرگ در حمام. . داستان سیزدهم، از وسط سخنرانی دبیر بزرگترین جشنواره ادبی شروع میشود. راوی کسی است که میخواهد لفظ استادی و پیشکسوتی، بیزحمت بنشیند به پیشوند نامش. . داستان چهاردم، تب یحیی و شبیهخوانی و نذر دهساله اوست و علاقهاش به لیلا. 0 6