مردان نخیله (رمان نوجوان)
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
1
خواهم خواند
0
توضیحات
گویا قاسم دیگر نه صدایی می شنید نه چیزی می دید. بی حرکت چون شاخه ای خرما بر درخت خشک شده بود. دلش نمی خواست رؤیایی که دیده بود به حقیقت بپیوندد. پس چرا مادرش گفته بود خواب صبح تعبیر ندارد؟ اگر تعبیر بشود چه؟ عرق سردی روی بدن قاسم نشست. لرزید. چه باید می کرد تا رؤیایش به حقیقت نزدیک نشود؟ حارث که روی دو پا نشسته بود و به حرف های شیث گوش می کرد، از اینکه قاسم را بی حرکت می دید تعجب کرده بود.
لیستهای مرتبط به مردان نخیله (رمان نوجوان)