اولین خورشید
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
"پارسا" از مدرسه برگشت و متوجه شد که حال مادربزرگ بد است. قلب مادربزرگ درد گرفته بود. کمی بعد بابا به خانه آمد و به همراه مادر، مادربزرگ را به بیمارستان بردند تا دکتر او را معاینه کند. چند ساعت گذشت. پدر و مادر بدون مادربزرگ به خانه آمدند. مادربزرگ در بیمارستان بستری شده بود. مادر گفت: امشب شب شهادت امام علی(ع) و شب قدر و شب گرفتن حاجت و عبادت است. سپس با کنجکاوی پارسا، مادر توضیحاتی دربارۀ امام علی (ع) به او داد. شب، پارسا و پدرش به مسجد رفتند و به همراه بقیۀ مردم مشغول نماز و دعا شدند. پارسا نیز برای شفای مادربزرگش دعا کرد. فردای آن روز، مادربزرگ، که بهبود یافته بود، به همراه پدر و مادر به خانه آمد.