«موتی»، اردک کوچولو، تنها اردکی بود که به جای گفتن «کوت، کوت» بوق می زد. به همین دلیل همۀ اردک ها او را مورد تمسخر قرار می دادند. تا این که یک روز بوقی متوجه می شود بوق ماشین «چارلز» ـ مرد مزرعه دار ـ خراب شده و به همین دلیل پشت فرمان می نشیند و شروع به بوق بوق کردن می کند. آقای چارلز خوشحال می شود و تصمیم می گیرد بوق قدیمی را تعمیر نکند. از آن روز به بعد تمام اردک های مزرعه سعی می کنند صدایی شبیه آن بوق عجیب دربیاورند. اما هیچ یک نمی توانند موفق بشوند. این داستان با عنوان «اردک بوقی» به همراه چندین داستان دیگر تحت عناوینی از این دست در مجموعۀ حاضر به چاپ رسیده است: شاهزادۀ زیبا؛ بی بو شامپانزۀ کوچک؛ تمساحی که اخم می کرد؛ ترس بزرگ موچول؛ مهربان ترین گرگ ها؛ و اجاق جادویی.