وقتی دیوارها فریاد می کشند
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
«یاشار» پسر 10 ساله ای است که پدرش را از دست داده و با مادر و پدربزرگش زندگی می کند. او هر روز به مزرعه «کل ممد» می رود و در آنجا کار می کند، این در حالی است که یاشار از کشاورزی متنفر است. از سویی «آیلار»، همبازی یاشار دو ماهی است که به کاشان رفته است، آن روز یاشار به امید دیدن آیلار که از کاشان بازگشته سر قنات می رود، او از همان کودکی دلباخته آیلار شده است. آن شب وقتی یاشار به خانه می آید متوجه می شود که دایی اش پیغام فرستاده که به قزوین بروند و... .