چند پیامک کوتاه: مجموعه داستان
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
خیلی عوض نشده بود؛یعنی شده بود؛اما نه آنقدر که نشود به جا آوردش.تقریبا همان ساختمان بود،با آجرهای بهمنی ؛اما رنگ وقیح نارنجی چهره ی دیوار بیرونی را به گند کشیده بود.همان سه تا پله اختلاف سطح با خیابان.رنگ های تیز تابلواش در پرتو چراغهای رنگارنگ و نور لرزان خودروها هیات جدیدی به آن داده بود.اینها همه از پشت نیزه های لرزان باران، طیفی از رقص نور در محوطه ی ایستگاه ایجاد نمی کرد.اتوبوس با فاصله ی کوتاهی از مسافر خانه ایستاد.حالا دیگر مسافرخانه نبود؛«هتل پردیسان»باران اریب می بارید و زیر سقف فلزی ایستگاه تمامی سرو صورتش در فاصله ی چند ثانیه خیس شده بود.از لابه لای موها،قطره ها موذیانه از شیارها به گودی گردنش نفوذ می کردند.سوزی از نوک دماغ شروع و تمامی سرو صورتش را مچاله می کرد.