معرفی کتاب بهرام و گردیه اثر آتوسا صالحی

بهرام و گردیه

بهرام و گردیه

آتوسا صالحی و 1 نفر دیگر
3.5
5 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

9

خواهم خواند

1

ناشر
افق
شابک
0000000089029
تعداد صفحات
80
تاریخ انتشار
1389/11/9

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        
اگر چه از شاهنامه بسیار گفته و نوشته اند، این قلعه ی تو در تو هنوز ناشناخته مانده است. هر درش به درهای بسیاری باز می شود که با گذر از هر یک به شگفتی های تازه ای می رسیم. در این مجموعه سعی شده قصه های شاهنامه به زبان ساده اما جذاب برای نوجوانان روایت شود. اولین کتاب از این مجموعه ده سال پیش منتشر شد و تاکنون بیش از پانزده بار تجدید چاپ شده است. استقبال نوجوانان باعث شده چاپ این مجموعه ادامه داشته باشد و به همین دلیل مجموعه چهارم این قصه های با روایت زندگی شاهان شاهنامه،جمشید، ایرج و کیخسرو به تازگی منتشر شده است.
.
      

یادداشت‌ها

          بهرام چوبین از سرداران هرمز شاه ایران بود که پیروزی با سپاه دوازده هزار نفره بر سپاهی با بیش از صد هزار نفر از افتخاراتش بود. هرمز و بهرام چوبین با هم به اختلاف می‌افتند و بهرام هوای شاه شدن به سرش میزنه و در تمام این مدت کسی که غمخوار و هشدار دهنده به بهرام چوبین هست، کسی نیست جز خواهر دلیرش، گردیه. داستان بهرام چوبین و خواهرش گردیه موضوع ششمین جلد از کتاب قصه‌های شاهنامه به روایت آتوسا صالحی است.


گردیه پیش می‌دود چشم‌هایش گدازه‌های‌های سرخ‌اند که از آنها خشم زبانه می‌کشد،
ای ناموران چه می‌کنید؟ این تیغ‌ها نشانه چیست؟ آیا پیام جنگ می‌دهید؟ آیا پیروزی بر ترکان آن چنان مستتان کرده که از جنگ با سپاه ایران هراسی نمی‌کنید؟
سرداران همچنان خاموش می‌نگرند و آمد و شد پی می‌گیرند؛ چنان که گویی سخنان گردیه را هیچ نشنیده‌اند. امید هنوز در دل گردیه نمرده است که می‌گوید: پشیمان شوید از جنگ که آیا هیچ به سرانجام کارتان اندیشیده‌اید؟ می‌خواهید خانه مان زیر و زبر شود؟ می‌خواهید دریای خون به راه بیندازید؟ خشم هرمز ما را به آتش می‌کشد. اندیشه‌ای دیگر کنید که این چنین، سرانجام‌مان مرگ است.
پس دور می‌چرخد و در چشمان یک یک سرداران خیره می‌شود زنان و کودکانتان را از یاد برده‌اید؟ نگاهشان کنید. گل‌های سرخ را بر لبانشان ببینید و چه‌چه بلبلان بیدل را از دهانشان بشنوید. چگونه می‌توانید دل‌های پر آرزویشان را با دست خویش در گور بگذارید؟
بهرام پیش می‌آید. دست گردیه را می‌کشد و او را خشمگین بر تخت می‌نشاند. خاموش شو ای بدگمان چرا شکست؟ چرا خواری؟ چرا ترس؟ آیا از یاد برده‌ای ساوه چگونه بر خاک افتاد؟ آیا ده‌ها هزار سپاهش را همین مردان تار و مار نکردند؟ هرمز را ما به پیروزی رساندیم. اینک چرا در برابر ناسزای او خاموش بمانیم؟ چرا توان‌مان را نادیده بگیریم؟ ما پیروز می‌شویم و هرمز به سزای گستاخی‌اش خواهد رسید او و سپاهش زیر سم اسبان ما چون موری له خواهند شد.
- بلند پروازی می‌کنی برادر سپاه او از سپاه ترکان بیش است. بزرگ است. او را کوچک مگیر


        

3