ویرگول های آبی زمین رمان مظاهر شهادت

ویرگول های آبی زمین رمان مظاهر شهادت

ویرگول های آبی زمین رمان مظاهر شهادت

0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

0

«دامداباجا»، چوپان آبادی است که هر روز صبح آواز تلخی سر می دهد. همه می گویند او همان اول جوانیش، سینه سوز شده است. دامداباجا، با «قیزیل تئللی»، عروسی کرده بود. روز بعد از عروسیشان ، چند عقاب با بال های سفید در آسمان چرخ می زند. به نظر «سونا» پیرترین زن آبادی، عقاب ها هرگز باهم پرواز نمی کنند، مگر در روزی که بزرگ باشد. مدتی بعد، هنگامی که نیمه شب دامداباجا برای دادن علوفه به حیوانات بیرون رفته بود، شخصی وارد خانة آنها می شود و همسرش را مورد آزار قرار می دهد و این موضوع سرنوشت دامداباجا را دگرگون می کند.