گذر از هزار تو
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
در این داستان، "فرهاد پاشایی" شاعر کم مایه ای است که به شاعری بزرگ و خیالی به نام "بهرام خشایار" علاقه مند است. خشایار شاعری است که از مفهوم هزار تو در آثارش بسیار استفاده کرده است. فرهاد خود را اسیر در این هزارتوها می بیند و از روابط پیچیده بین انسان ها و قوانین حاکم بر این روابط در زندگی بیزار است؛ اما روزی به صورت اتفاقی برای عقد قرارداد تجاری به شرکتی می رود که در یک برج هزارتو مانند قرار دارد. او با قرار گرفتن در این هزارتوی واقعی و سرگردانی در آن مبدل به انسانی می شود که با هویت قبلی اش بسیار فاصله دارد. محیط اطراف که تا چندی قبل برای او کسل کننده و فاسد و غیر قابل تحمل شده بود، به یکباره جذاب می شود و فرهاد که انسانی تحت نفوذ دیگران و سایه ای کم رنگ بود تبدیل به فردی قدرتمند و سیاس می شود و در محیط کاری به موفقیتی چشمگیر دست پیدا می کند. او با منشی شرکت که زنی شوهردار است رابطه برقرار می کند و حتی برای کسب قدرت بیشتر و پیشرفت کاری، با حیله، صمیمی ترین دوستش را از صحنه حذف می کند و.....