معرفی کتاب براندویی که عرق گیر خیس پوشیده اثر محسن بیگی
در حال خواندن
0
خواندهام
2
خواهم خواند
0
توضیحات
ما زندگی کردیم و ترسیدیم ما زندگی کردیم و چک خوردیم ما توی هر چاهی فرو رفتیم ما توی هر شهری کتک خوردیم ......... ما خاطرات مبهمی بودیم که روز و شب کم رنگ تر می شد دیوارهای را هر چه می کندیم سلول هامان تنگ تر میشد .......... مثل دو ماهی - قرمز مغرور تا آخر دریا جلو رفتیم ما عاشقی کردیم و افتادیم ما عاشقی کردیم و لو رفتیم....