پری دریایی
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
در روزگاران گذشته پری دریایی کوچکی، شاهزاده ای را که در حال غرق شدن بود، نجات داد. کشتی شاهزاده غرق شده بود. پری دریایی او را به ساحل آورد و چند ماهیگیر او را به قصر بردند. پری دریایی از رفتن شاهزاده ناراحت شد و چون عاشق او شده بود، نزد جادوگر دریا رفت و از او خواست که او را به یک انسان تبدیل کند. جادوگر گفت: "پری دریایی در عوض پاهایی که می گیرد، صدایش را از دست می دهد". پری دریایی پذیرفت. روزی شاهزاده او را در حالت خواب در ساحل پیدا کرد و چون حالا پری دریایی دختر زیبایی شده بود، شاهزاده به محض دیدن او، عاشقش شد و او را به قصر برد. اما دیری نگذشت که پری دریایی از آرزویش پشیمان شد و دریافت که باید به چیزی که هست راضی باشد.