«ژپتو» پیرمرد تنهایی بود که شغل نجاری داشت. یک روز او یک عروسک ساخت و اسمش را پینوکیو گذاشت. فرشتة مهربان با دیدن تنهایی او، پینوکیو را به یک پسربچة واقعی تبدیل کرد و ژپتو خیلی خوشحال شد. ژپتو بعد از مدتی، پینوکیو را به مدرسه فرستاد تا آیندة خوبی داشته باشد. اما پینوکیو در راه مدرسه بازیگوشی می کرد و بارها گول روباه مکار و گربه نره را خورد. برای همین، فرشتة مهربان او را تبدیل به عروسک کرد. پینوکیو از شدت ناراحتی خود را به دریا انداخت و به طور تصادفی داخل دهان نهنگی جای گرفت. از قضا، ژپتو هم چند روز قبل توسط این نهنگ بلعیده شده بود. با دیدن ژپتو، پینوکیو از کارهایش پشیمان شد و فرشتة مهربان او را دوباره به یک پسر واقعی تبدیل کرد، آنها نجات یافتند و زندگی خوبی را آغاز کردند. این داستان تخیلی برای کودکان گروه سنی «ب» تهیه شده است.