افسانه معروف خیاط
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
کتاب حاضر، رمانی فارسی است که با زبانی ساده و روان و بیان جزئیات لازم نگاشته شده است. نویسنده با پرداخت مناسب شخصیت ها و توصیف عمیق ترین احساسات و افکار آن ها و همچنین با بیان دقیق جزئیات صحنه ها، خواننده را از ابتدا تا انتهای کتاب با خود همراه می سازد. در داستان می خوانیم: «دنیا پیش چشمش تیره وتار شد با خود فکر کرد: پادشاه هرگز به من رحم نخواهد کرد، او مرا سخت مجازات خواهد کرد». از این فکر وحشتناک به خود لرزید و زیر لب گفت: نباید تسلیم شوم! هر مشکلی چاره ای دارد و چاره مشکل من فقط و فقط جان شاه است. بعد نشست و فکر کرد و نقشه ای کشید تا بتواند از قصر فرار کند، تا شب صبر کرد، وقتی هوا تاریک شد لباسش را برداشت و آهسته از اتاق بیرون رفت».