معرفی کتاب گلههای کارگری از چرخ ستمگری: نمایش مستند در زندان اثر سروناز احمدی

با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
1
خواهم خواند
5
توضیحات
قصه از آنجا شروع شد که دوستی پیشنهاد داد برای روز جهانی کارگر نمایشی اجرا کنیم. قرار بر این شد که نمایشنامههای کارگری را جستوجو کنم تا یکی از آنها را انتخاب و اجرا کنیم. در پرسوجوها چندین بار با نام نمایش مستند عباسآقا، کارگر ایرانناسیونال مواجه شدم. از دوستی خواستم که آن را برایم بخواند. اول بگویم که من تئاتر نخواندهام و تحصیلاتم مددکاری اجتماعی است. رفیقم بروشور این نمایش را پیدا کرده بود. بروشوری است سیزدهصفحهای که ابتدای آن توضیح کوتاهی دربارۀ نمایش مستند داده شده، سپس سه پاراگراف کوتاه آمده از دیالوگهای عباسآقا، همسرش و بچههایش، بعد هم تعدادی ترانه آورده شده که یکی از آنها ترتیب خواندن بخشهایش مشخص نیست و در آخر، عکسی است از شناسنامۀ عباسآقا. همین و همین. اصرار داشتم که امکان ندارد این نسخۀ کامل نمایش باشد؛ حتماً نسخهای وجود دارد که جزئیات اجرا و اینکه چهکسی کجا چه بگوید در آن مشخص شده است. اصرار داشتم که دوستم بیشتر جستوجو کند و در صورت امکان، نسخهای صوتی یا تصویری از این اجرا بیابد که بفهمم باید چهکار کنم؛ یا بگردد و ببیند که آیا کسی اجرای این نمایش را دیده که برایمان توضیح دهد و یا دست به دامان دوستان تئاتریمان شود. نتیجه این شد: گشتم نبود، نگرد نیست. مثل علی که موند و حوضش، حالا سروناز موند و بروشورش. انگار باید یکجوری این بروشور را رمزگشایی میکردم. دوستم چندین بار برایم توضیح کوتاه نویسنده دربارۀ نمایش مستند را خواند. بارها خواند: «نمایش مستند داستان واقعی زندگی مردم است … داستانهای کار و زحمت را از زبان مردم میشنویم … باید حرکتهای نمایشی مردم را به کار گیرد … هر نمایش مستند شکل تازهای خواهد گرفت … روحوضی چشمۀ جوشانی برای نمایش مستند است». بعد از بارها شنیدن این جملات انگار یکدفعه لامپی در سرم روشن شد! انگار نویسنده ظاهر شده بود و داشت میگفت مسئله فرم نمایش است، نه محتوای آن؛ اینقدر دنبال این نباش که کسی بگوید باید چهکار کنی؛ خودت باید بسازیاش. رمزش همین بود: همهچیز یک نسخه ندارد. نمایش مستند ساختمان پیشساخته نیست. خودمان با توجه به جمعی که داریم آن را میسازیم. لامپ بعدی هم بلافاصله در سرم روشن شد: اینطور دیگر تئاتر میتواند جای تو هم باشد. الحق که لامپ رهاییبخشی بود! زمانیکه باید انتخاب رشته میکردم، عاشق این بودم که تئاتر بخوانم اما پدرم مجابم کرد که سمت تئاتر نروم: «هنر برای امثال ما نون نمیشه. تجربی بخون که دکتر شی. من کارگری کردم؛ نمیخوام تو هم زندگیت رو با کارگری بگذرونی». اما حالا دیگر انگار میشد هم پدرت کارگر باشد، هم پول کلاسهای تئاتر و مشابهش را نداشته باشی و هم نمایش بنویسی. حالا دیگر میشد که تئاتر مال همه باشد. میشد که دیگر فقط تماشاگر تئاتر نباشی و میشد که خلقش را هم امتحان کنی. چنین چیزی بهاندازۀ آن صحنه از فیلم سینما پارادیزو برایم شورانگیز بود: فیلم را از روی پرده و از درون فضای محصور سینما برمیدارند و روی دیوار خانۀ روبهروی سینما میاندازند و اینطور سینما مال همه میشود. پس چه فرم همهچیتمام و معرکهای است این نمایش مستند که در بند زنان زندان نوشته شده و میتوان آن را همهجا برد!
لیستهای مرتبط به گلههای کارگری از چرخ ستمگری: نمایش مستند در زندان