یک روز صبح، ببر کوچولو از خواب بیدار شد و احساس گرسنگی شدیدی کرد. ببر کوچولو تصمیم گرفت به جای صبحانه، جوجه جغد جوانی را بخورد، اما جغد جوان متوجه شد و بالای درخت پرید. جغد جوان به ببر کوچولو گفت که نزد خرس  ماهیگیر کنار رودخانه برود و از او ماهی بگیرد و بخورد. ببر کوچولو نزد خرس ماهیگیر رفت و از او ماهی خواست، امّا خرس به او گفت که ببر کوچولو ابتدا باید برای او عسل بیاورد. ببر کوچولوی گرسنه در جنگل دوید تا به یک کندوی بزرگ عسل رسید. او دستش را داخل کند و فرو برد تا مقداری عسل بردارد که هزاران زنبور زرد و قرمز به او حمله کردند و دستش را گاز گرفتند. این کتاب مصوّر با موضوع داستان های حیوانات برای کودکان گروه سنی «ب» به نگارش در آمده است.