کتاب حاضر، مجموعه ای از داستان کوتاه با عنوان های چای خنک؛ اشباح پشت پنجره؛ خودخواه باش! تو رو خدا یه کم خودخواه باش؛ هر وقت کارت تموم شد بیا؛ ابیانه یا هر جای دیگر؛ من اون کسی هستم که داره حرف می زنه؛ اصلا دوست ندارم یکی خیال کنه که من وجود دارم؛ مستقیم توی دل اروپا؛ جاودانگی آنا و بیست و هشت است. نویسنده در هر داستان بخش هایی از دغدغه ها، مشکلات و اندیشه های انسان های جامعة کنونی را بیان می کند. داستان «اصلا دوست ندارم یکی خیال کند که من وجود دارم» ماجرای هنرپیشة تئاتری است که یکی از تجربه هایش را در زمان اجرا برای دوست نویسنده اش بیان می کند. نویسنده از آن تجربه داستانی خلق می کند که باعث اظهارنظرهای مختلفی می شود. هنرپیشه از این اتّفاق دلگیر می شود و تصمیم می گیرد، آن چه را که پیش آمده خودش تعریف کرده و روی نوار کاستی ضبط کند تا به این وسیله سادگی ماجرا و تنهایی و جزئی از کل بودن خود را گوشزد کند.