معرفی کتاب از گذشته‌ای نه چندان دور؛ خاطرات سردبیر سابق روزنامه‌ی کیهان سید حسین عدل اثر سیدحسین عدل

از گذشته‌ای نه چندان دور؛ خاطرات سردبیر سابق روزنامه‌ی کیهان سید حسین عدل

از گذشته‌ای نه چندان دور؛ خاطرات سردبیر سابق روزنامه‌ی کیهان سید حسین عدل

سیدحسین عدل و 2 نفر دیگر
0.0 1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

1

شابک
9786008687672
تعداد صفحات
406
تاریخ انتشار
1400/1/1

توضیحات

کتاب از گذشته‌ای نه چندان دور؛ خاطرات سردبیر سابق روزنامه‌ی کیهان سید حسین عدل، پدیدآور منصوره اتحادیه (نظام مافی).

یادداشت‌ها

          «از گذشته‌ای نه چندان دور» خاطرات سید حسین عدل، سردبیر سابق روزنامه‌ی کیهان، به کوشش فرشید ابراهیمی و با مقدمه منصوره اتحادیه است که توسط نشر تاریخ ایران منتشر شده. کتاب دارای سه فصل و عناوین آن عبارت‌اند از: «دردسرهای روزنامه‌نگاری»، «ناگفته‌های تاریخ» و «چهره‌ها و ناگفته‌ها».
عدل حرفه‌ی روزنامه‌نگاری را در اواخر دهه‌ی ۳۰ یعنی از حدود سال چهارم دبیرستان با هم‌کاری با مجلات خواندنی‌ها، سپید و سیاه، امید ایران و هفته‌نامه‌ی دیپلمات آغاز می‌کند و همزمان در آرشیو روزنامه‌ی کیهان مشغول به کار می‌شود. در تابستان ۱۳۳۳ به پیشنهاد دکتر مصباح‌زاده مدیر کیهان برای ادامه‌ی تحصیل به انگلستان می‌رود و در اقامتی شش‌ساله تحصیل در رشته‌ی روزنامه‌نگاری را در آن‌کشور به اتمام می‌رساند. در مدت اقامتش در انگستان مدتی هم در چاپخانه ‌و سپس تحریریه‌ی روزنامه‌ی پرفروش دیلی‌اکسپرس لندن کسب تجربه می‌کند. در سال ۱۳۳۹ به ایران باز می‌گردد و خبرنگار حوادث کیهان می‌شود. دو سال بعد به سمت دبیری صفحه‌ی حوادث کیهان ارتقا می‌یابد و بالاخره در اواخر سال ۴۳ پس از مدتی معاونت، سردبیر روزنامه‌ی کیهان می‌شود.
او در این سمت ابداعات فراوانی را آغاز می‌کند؛ از جمله برقراری کلاس‌های روزنامه‌نگاری، چاپ تیترها و عکس‌ها به صورت بزرگ و نیز انتشار مطالب آموزنده و سرگرم‌کننده برای شب‌های جمعه. اما در سال ۱۳۴۷ تحت فشار دولت هویدا به ناچار از سردبیری به عنوان تشریفاتیِ قائم‌مقام سردبیر تنزل و در سال ۴۸ به طور کامل شغلش را در کیهان از دست می‌دهد، و چندی بعد در تاسیس فروشگاه‌های زنجیره‌ای کوروش همراه احمد خیامی می‌شود. اما آن‌چه موجب می‌شود عدل برای همیشه کیهان و از آن مهم‌تر روزنامه‌نگاری را کنار بگذارد به نظر جالب توجه می‌آید و ظاهرا بی‌ربط با پرونده‌ی خودکشی تختی نیست؛ وقتی کیهان به سردبیری عدل در روز دوشنبه ۱۸ دی ۱۳۴۶ خبر خودکشی تختی را همراه با آخرین یادداشت‌ها و وصیت‌نامه‌ی او که توسط دستیار عدل یعنی مرحوم فیروز گوران از هتل آتلانتیک برداشته شده، منتشر می‌کند و رکورد چاپ را در تاریخ مطبوعات ایران می‌شکند؛ بیش از یک‌صد هزار نسخه در یک روز.
ناگفته نماد که این در حالی است که او از مدتی پیش از آن هم چندباری به خاطر انتقاداتش از اعمال سانسور دولت بر مطبوعات حسابی زیر ذره‌بین هویدا قرار گرفته...
و ظاهرا آن دوشنبه ۱۸ دی ۱۳۴۶ دیگر میخ آخر بر تابوت پرونده‌ی مطبوعاتی عدل است، همان درخشان‌ترین روز کیهان، کیهان آن روز با تاخیر چاپ می‌شود، اما با متن وصیت‌نامه و آخرین یادداشت‌های تختی، آن هم بدون اجازه‌ی رسمی از مقامات مسئول. دادسرای تهران تازه فردای آن روز یعنی سه‌شنبه ۱۹ دی ۴۶ متن وصیت‌نامه و آخرین یادداشت‌های تختی را به صورت یکسان در اختیار مطبوعات می‌گذارد.
عدل بدون اجازه‌ی رسمی از مقامات مسئول در روزنامه‌اش خبر خودکشی تختی خودکشی را به آخرین یادداشت‌ها و وصیت‌نامه‌ی او مستند می‌کند، آن‌جا که جهان‌پهلوان خطاب به دادستان نوشته: «سبب مرگ من هیچ‌کس نیست، من به میل خود دست به خودکشی زده‌ام. خواهش می‌کنم مزاحم کسی نشوید و به وصیت‌نامه‌ام توجه کنید. امروز شنبه یازدهم دی‌ماه است. ساعت ۲۴ را نشان می‌دهد. از خانه قهر کرده‌ام و آمده‌ام هتل. از ساعت اول شب، همواره در صدد بودم که خودم را از بین ببرم. اکنون ساعت ۱۲ شب است. هنوز درباره‌ی به آخر رساندن عمر خویش تصمیم قطعی نگرفته‌ام. با خود هزاران فکر کرده‌ام. به بابک می‌اندیشم، به زندگی‌ام می‌اندیشم که پس از مرگم تباه می‌شود. بابک بی‌پدر می‌شود. نمی‌دانم چه کنم، آیا خود را از بین ببرم یا صبر کنم، اما نه، تا فردا هم صبر می‌کنم. فردا تصمیم می‌گیرم. آب خودرم و خوابیدم.»
یا آخرین نامه‌که دیگر تصمیمش را برای خودکشی گرفته است: «بالاخره تصمیم نهایی خود را گرفته‌ام. ساعت ۲ بعدازظهر است احساس می‌کنم چند ساعتی بیش‌تر به آخر عمرم نمانده است. مقامات انتظامی کشور چند ساعت دیگر از ماجرا باخبر می‌شوند. مرگ به طرفم می‌آید، او را در فاصله‌ی چند متری خود می‌بینم، و از او او استقبال می‌کنم. ساعت سه و نیم است، بدنم می‌لرزد، پشتم تیر می‌کشد. مرگ چه سخت و وحشت‌انگیز است. چشمانم سیاهی می‌رود. دیگر نمی‌توانم بنویسم. دست‌هایم خشکیده و می‌لرزد.»

برداشتن وصیت‌نامه‌ رنگ اتهام دزدی به خود گرفت
حسین عدل باز در جای دیگری از خاطراتش بر این ماجرا که چگونه ماجرای چاپ وصیت‌نامه‌ی تختی برایش پرونده شد می‌نویسد: «در جریان خودکشی تختی در سال ۱۳۴۶ که به دستور من خبرنگار ما گوران وصیت‌نامه‌را از محل حادثه برداشته بود، رنگ اتهام دزدی و سرقت به خود گرفت و به دستور شخص نخست‌وزیر پرونده‌‌ای به اتهام سرقت در دادگستری علیه من مفتوح شد. هویدا تصمیم خود را گرفته و حتی جانشینی هم پیش‌بینی کرده بود!... بالاخره هویدا تصمیمی را که از قبل گرفته بود عملی ساخت... در اواسط سال ۱۳۴۷ این اتفاق افتاد و دکتر [مصباح‌زاده مدیر کیهان] چاره‌ی دیگری نداشت و می‌بایستی خواسته‌ی هویدا را عملی می‌کرد. در نتیجه مرا از سردبیری برکنار کرد و قائم‌مقام خود در امور مالی نمود که در واقع هیچ نوع ارتباطی با روزنمه و سیاست نداشت. یک ماهی مقام بی‌مسمای قائم‌مقامی را بدون داشتن هیچ نوع شرح وظایفی یدک می‌کشیدم تا مطلع شدم قائم‌مقام هم نیستم و مدیر آگهی روزنامه شده‌ام. نخست‌وزیر به آن هم رضایت نداد و دکتر ناچار پست کم‌اهمیت سردبیری کیهان هوایی را به من سپرد، ولی اصولا هویدا وجود مرا در کیهان تحمل نمی‌کرد و اصرار داشت از کیهان کنار بروم و فعالیت مطبوعاتی در سایر جریاد هم نداشته باشم. قبل از آن‌که حوادث ناگوار دیگری اتفاق بیفتد روزنامه‌ای را که سال‌های سال در آن با عشق فراوان عمر گذرانده بودم بدون داشتن هیچ جرمی در سال ۱۳۴۸ ترک گفتم.» صص ۵۳ و ۵۴
        

0