ینگه دنیا (3): پول کلان
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
سالن غذا خوری بوی پیاز و صیقل دستگیره های برنجی می داد. خانم و آقای جانسون سر میز نشسته بودند. خانم جانسون رنگ پریده و سرمازده به نظر می رسید. آماده ی رفتن به خشکی بود و کلاه دودی کوچکی بر سر داشت که چارلی قبلا آن را ندیده بود. در جواب سلام چارلی، آقای پل جانسون لبخند بیمار گونه ای زد. وقتی لیوان آب پرتقال را از روی میز برداشت، چارلی متوجه شد که دست هایش می لرزند. لب هایش هم سفید می زد.