تار مو
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
شبی بی مقدمه روی ساعد راستم بود؛ مثل دندانی که در دهان کودکی نیش می زند؛ یا جوشی که زنی در آیینه می بیند. شب ها وقتی ساعد دستم را روی پیشانی می گذاشتم که بخوابم. چیز نرم و مزاحمی را روی صورتم حس می کردم. فکر می کردم تکه ای از کرک پتو یا پشم قالی است. اما وقتی شب های بعد باز هم می آمد. دیگر یقین می کردم که اشتباه می کنم؛ چیزی است همیشه روی ساعدم که فقط شب ها می آید، حتا گاهی بیدارم می کند، حتا گاهی صدایم می زند... .