معرفی کتاب سایه ملخ اثر محمدرضا بایرامی

سایه ملخ

سایه ملخ

4.1
4 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

11

خواهم خواند

3

شابک
9780644713139
تعداد صفحات
248
تاریخ انتشار
1395/1/1

توضیحات

        مرگ و نیستی، با دو نشانه توامان می رسد؛ نشانه هایی که یکی تمثیل دیگری است، اما هر دو در عالم واقعیت، به یک اندازه غبار نابودی و نیستی بر چهره روستا می نشانند. داستان «سایه ملخ» در گرمای تابستان آغاز می شود. در فضایی روستایی و آمیخته با عطر مزارع و تصویرهایی زنده و پرقدرت از زندگی اجتماعی و روابط مردمان؛ اولین نشانه، هجوم ملخ است. نشانه ای که ابتدا به چشم صابر، قهرمان اصلی قصه می رسد و بعد همه روستا را دربرمی گیرد. صابر یا همان «من راوی» داستان، پدری دارد که چشمانش کم سوست و یکی از بهترین شخصیت پردازی های نویسنده در این اثر را به خودش اختصاص داده است. نویسنده از همان ابتدای قصه، ما را با وضعیت ارتباطی صابر و پدرش و همچنین روابط او با دیگر پسران روستا آشنا می کند. اما حمله ملخ ها، در داستان بایرامی، محور اصلی قصه نیست، نشانه ای است از وقوع حادثه ای بزرگ تر و اصلی تر. هجوم عراقی ها به روستا و دزدیدن گوسفندانشان، قصه را در مسیر اصلی خود هدایت می کند. اینجا هم صابر اولین کسی است که پی به ماجرا می برد. تلاش او برای کشف ماجرا و نزدیک شدنش به مرز، نقطه اوج تعلیق داستان را شکل می دهد. «سایه ملخ» را می توان داستانی بومی دانست؛ داستانی که با نثری روان و سلیس و به دور از خودنمایی هایی کلامی، قصه خود را بازگو می کند و نویسنده وجه روستایی بودنش را به جای استفاده از کلمات دور از ذهن بومی، در نوع قصه، فضا سازی، شخصیت پردازی و روابط آدم ها با یکدیگر ارایه می کند. بایرامی در این کتاب با شناختی کامل به موضوع خود نزدیک شده و در توصیف زندگی روستایی، برخی از سنت های حاکم بر این شیوه زیستی از جمله چیرگی و تسلط مرد ها بر زنان، ساده زیستی و تفکرات سنتی را از یاد نمی برد. «سایه ملخ» پایان خوشی دارد، پایانی که اگرچه در بستر یک اتفاق تلخ یعنی جنگ روی می دهد، اما با نمایش روح همدلی روستاییان با یکدیگر، زندگی را زنده تر و شادمانه تر از روزهای قبل از این اتفاق وصف می کند، چرا که ملخ ها همیشه در روستا نمی مانند و مزارع دوباره سبز خواهند شد. آن ها می دانند که روستا یک روز از سایه ملخ ها و عراقی ها بیرون خواهد آمد و آفتاب برتمام زمین هایشان خواهد تابید.
      

یادداشت‌ها

          فکر می کنم باید سراغ بقیه کارهای آقای بایرامی هم بروم.قلم و نوع پرداخت او خیلی دوست داشتم.قبلا  فقط فصل پنجم سکوت را از او خوانده ام.البته درستش این است که گوش داده ام!
سایه ملخ داستانی است از روستا و در زمان جنگ را  جذاب روایت کرده است . هیچ جا حوصله خواننده سر نمی رود.
 نویسنده چگونگی مواجه و زندگی در طبیعت و حیوانات وحشی  روستا را با وحشت حضور دشمن مخلوط کرده است و فضایی دلهره آور پدید آورده، به نحوی که خواننده دوست دارد حتما اتفاقات داستان را دنبال کند. شخصیت ها  باور پذیرند. ریتم داستان فراز و فرود مناسبی دارد.  هر فصل اتفاقی برای غافلگیری دارد  وداستان دچار زیاده گویی نیست. از میانه ی داستان به بعد کتاب را نمی توان زمین گذاشت تا بدانیم چه بر سر صابر و حاتم می آید. اهالی روستا یک دل و یک رنگ هستند و به هم کمک می کنند.در مشکلات پشت هم را خالی نمی کنند. نوجوانان و جوانان داستان ، کمک کار پدر هستند هم صابر و هم حاتم .آنها هرکدام مسئولیت بخشی از کارهای خانه و مزرعه را به عهده می گیرند.
در کل برای آشنایی نوجوان امروز با زندگی در مرز ها و مرزنشینی نمونه موفقی است.
ایراد کار هم رفتار خشن شخصیت های داستان با حیوانات  است. به عنوان مثال خدر  در نهایت یک گرگ را می کشد .زیرا از گرگ ها کینه به دل گرفته است. در صورتی که حیوان وحشی طبق طبیعت خود عمل می کند یا در جایی  عائد دوست صابر و خودش پاهای ملخ را می کنند ، مصداق حیوان آزاری است.برایم چندش آور بود.
با این حال نکته منفی  بزرگی برای کتاب به شمار نمی رود و باید پذیرفت زیست روستایی  و مواجهه آنها با طبیعت با شهر نشینان متفاوت است.
داستان مناسب ۱۲ تا ۱۸ سال است و البته بزرگسالان علاقه مند.

        

2