عشق ابدی

عشق ابدی

عشق ابدی

لیلا شجاعی و 1 نفر دیگر
0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

0

«مریم»، چند سالی بود که با «زمانه» خانم زندگی می کرد. از همان روزهای اول آن قدر زمانه خانم به دل مریم نشست که مریم دیگر جای خالی پدر و مادرش را احساس نمی کرد. وقتی که غمگین بود، زانوهای زمانه خانم سنگ صبورش بود آن وقت بود که زمانه خانم موهای سیاه و بلندش را با دستان نجیب اش نوازش می کرد و مریم را دلداری می داد. مریم همه حرف ها و همه درد و دل هایش را با زمانه خانم در میان می گذاشت. رفته رفته که مریم بزرگ می شد، عشقی را در دلش پرورش می داد و زمانه خانم تنها از این موضوع مطلع نبود. وقتی مریم سال سوم دبیرستان بود مثل بقیه هم دوره ای هایش شاد و پرانرژی بود، اما از وقتی که دیپلم اش را گرفته بود دیگر آن شادی در نگاه مهربانش موج نمی زد همیشه در خودش بود و در اتاقش می نشست و حتی دیگر کمتر با زمانه خانم درد و دل می کرد و زمانه خانم فکر می کرد که این اقتضای سن اوست و کاری به کارش نداشت. رفته رفته رنگ از صورت مریم می رفت و او مثل همیشه شاداب و سرزنده نبود. در این سال ها زمانه خانم یک پسر داشت که اسمش «محمود» بود از اول مُهر خواهر و برادری را روی مریم و محمود زده بودند. محمود، مریم را خیلی دوست داشت و واقعا او را مثل خواهرش می دانست اما... .