تشیع امامی در بستر تحول: تاریخ مکتب ها و باورها در ایران و اسلام

تشیع امامی در بستر تحول: تاریخ مکتب ها و باورها در ایران و اسلام

تشیع امامی در بستر تحول: تاریخ مکتب ها و باورها در ایران و اسلام

4.0
2 نفر |
1 یادداشت
جلد 1

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

3

تشیع یکی از جریان های بسیار مهم و اثرگذار اسلام است که تاریخی طولانی و پیچیده دارد. از همین روی نمی توان به راحتی و به سادگی شناخت جامع و کاملی از آن به دست آورد. در واقع تشیع بستری بود که جریان های مختلف، و گاه متضاد، فکری، فقهی، کلامی، فلسفی، عرفانی و... در یکدیگر آمیخته می شدند و هم بر یکدیگر اثرگذار بوده و هم از یکدیگر متاثر می شدند. بررسی جدی و دقیق روابط میان این جریان های گوناگون فکری و نیز میان دوره های مختلف تاریخی کاری بس سخت و دشوار است. از طرف دیگر این کار لازم و ضروری نیز هست؛ زیرا شناخت درست تشیع فعلی بدون فهم درست آن چه در گذشته پشت سر گذاشته است، ممکن و میسر نمی شود. برای مثال ریشه بسیاری از اختلافات فکری و تضادهای عقیدتی در مکتب تشیع، به اختلافات شیعیان در دو قرن اول هجری قمری بازمی گردد. طبیعی است که شناخت ریشه ها باعث درک بهتر و فهم عمیق تر رخ دادهای بعدی می شود. این کتاب پس از پیش گفتار کوتاه نویسنده در باب معرفی کلی اثر، شامل سه فصل کلی است. فصل اول که طولانی ترین فصل این کتاب است، عنوانی طولانی نیز دارد: «کلام، حدیث و فقه در تشیع امامی: حدیث گرایی در برابر گرایش کلامی-اصولی». این فصل با بحثی در باب وضعیت مطالعات دوران اولیه مکتب تشیع در فضای علمی غرب و زمینه های نوین این پژوهش ها آغاز می شود و در مجموع چهارده مقاله است. در همین فصل مباحثی در مورد شخصیت های مهم مذهب شیعه همچون شیخ صدوق، شیخ مفید، شیخ طوسی، حسن بن سلیمان حلی، ملا محمدامین استرآبادی، سید عبدالله شبّر و بسیاری دیگر مطرح می گردد. مطالب گسترده ای در باب تاریخ حدیث، تاریخ فقه و تاریخ کلام ارائه می شود. نویسنده همچنین به انواع نزاع هایی که میان شخصیت های بزرگ و مهم جریان داشته اشاره می کند. این نزاع ها گاهی حتی به درگیری های فیزیکی نیز منجر می شد. یک نمونه بسیار غم انگیز آن، کشته شدن میرزا محمد اخباری است. این واقعه تلخ بر اثر نزاع تندی واقع شد که میان دو جریان اصولی و اخباری در قرن سیزدهم هجری قمری در حوزه های علمیه شیعی در عراق جریان داشت. دیگر آن که مباحث جالبی درباره برخی از شخصیت های ساختگی و احادیث جعلی نیز در همین فصل به چشم می خورد. فصل دوم از یک مقاله بلند تشکیل شده است که با عنوان: «تلاقی تشیع و تصوف پیش از عصر سید حیدر آملی»، به تفصیل به دو شخصیت مهم شیعه پرداخته شده است: نخست حسن بن حمزه، فیلسوف و عارف شیعی، و سپس ابن معمار، صوفی شیعی.اهمیتی که نویسنده کتاب برای سید حیدر آملی قائل است باعث شده در این فصل تاکید ویژه ای روی او آثار وجود داشته باشد. سید حیدر آملی از این حیث دارای اهمیت و جایگاه ویژه است که او تشیع و تصوف را به هم متصل کرده. از منظر سید حیدر آملی تشیع و تصوف دو روی یک سکه اند و تفاوت اساسی با یکدیگر ندارند. اما پیش از سید حیدر آملی شخصیت هایی زمینه ساز چنین رویکردی بودند که در این مقاله دو تن از آنان بررسی می شوند.فصل سوم، کتاب شناسی و نسخه شناسی، در یازده بخش به چند کتاب و نسخه خطی می پردازد و درباره آن ها از ابعاد مختلفی مباحث گوناگونی را مطرح می کند. نکته پایانی در باب این اثر آن است که این کتاب جلد اول (دفتر یکم) طرح گسترده ای است که قرار است با همکاری نشر ماهی در سه جلد منتشر گردد. انتشار دو جلد بعدی، مجموعه ارزشمندی از مباحث انتقادی تاریخی را درباره جریان های فکری ایران و اسلام به ویژه درباره مکتب تشیع پیش روی خوانندگان خواهد گذاشت. امید می رود که نه تنها این امر زودتر رخ دهد، بلکه همچنین امیدواریم که پژوهش هایی از این دست هر چه بیشتر انجام گیرد و منتشر شود. آشنایی درست با تاریخ خودمان و آن چه بر ما گذشته، تنها راه اصلاح وضع موجود و ساختن آینده است..

یادداشت‌های مرتبط به تشیع امامی در بستر تحول: تاریخ مکتب ها و باورها در ایران و اسلام

          دیسکلیمر (Disclaimer): من درباره‌ی موضوعات مورد بحث در این کتاب پیش‌زمینه‌ی قوی‌ای ندارم و متنم دقت کافی را ندارد. (ضمن اینکه من این کتاب را تا صفحه‌ی ۱۵۰ خوانده‌ام نه تا صفحه‌ی ۳۵۷ و دارم کلک می‌زنم که می‌گم خوندمش.)

این کتاب مجموعه‌ای است از مقالات که نویسنده در آن‌ها به سیر تاریخی جدال میان اخباریون و اصولیون پرداخته است. نویسنده می‌گوید در زمان ائمه، در میان شیعیان، غلبه با اهل حدیث بوده. اهل سنت چون بعد از حضرت رسول مرجعی نداشته‌اند، به روش‌های اجتهادی‌ای، مثل قیاس و عمل به رای، رو آورده بودند. در مقابل، اکثر شیعیان مراجعه به عقل را، با وجود امام، باطل می‌شمردند. به‌همین‌خاطر، فقط حدیث‌ها را از ائمه می‌شنیدند و نقل می‌کردند. در جامعه‌ی شیعیان هم انتظار نمی‌رفت که هیچ‌وقت رابطه‌ی زمین و آسمان قطع شود و فکر می‌کنم به‌همین‌خاطر کسی چندان به فکر جمع‌آوری احادیث هم نبوده باشد. حتی به این نقل از حضرت رسول هم اعتنای چندانی نداشته‌اند که فرموده بودند بعد از من ۱۲ خلیفه‌ی به‌حق خواهد بود. بعداً و در دوران غیبت بود که شیعیان به این حدیث توجه کردند.

بااین‌حال، این‌طور هم نبود که روش‌های استنباطی کاملاً در میان امامی‌ها متروک باشد و در همان زمان ائمه هم بعضی از علمای شیعه از بعضی از روش‌های عقلی بهره می‌برده‌اند و ائمه هم «همواره متکلمان را در دفاع از مبانی امامیه تشویق می‌کرده و آنان را به بحث با مخالفان، خاصتاً در موضوع امامت، ترغیب می‌نموده‌اند.» (ص. ۴۰) نکته‌ی جالب این است که چون کلمه‌ی اجتهاد بار منفی داشته و برای کسانی به کار می‌رفته که در مقابل حرف ائمه به عقل و رای خودشان عمل می‌کرده‌اند، تا مدت‌ها کسی از کلمه‌ی اجتهاد استفاده نمی‌کرده و همه اجتهاد را باطل می‌دانسته‌اند، و برای اشاره به روش‌های عقلی کلمه‌ی استنباط را به‌کار می‌برده‌اند.

از اختلافاتی که میان نص‌گرایان و عقل‌گرایان وجود داشت اعتبار خبر واحد بوده است. نص‌گرایان و اهل حدیث حجیت خبر واحد را قبول داشته‌اند. بعضی از ناقلان حدیث هم چندان عالم نبوده‌اند و تنها به نقل روایت، با هر سندی، بسنده می‌کردند. اما در میان همین اهل حدیث بعضی هم بوده‌اند که از بعضی از روش‌های اصولی پیروی می‌کرده‌اند و احادیث را سبک و سنگین می‌کرده‌اند و با علم رجال اعتبار راویان حدیث را مورد کنکاش قرار می‌دادند. این گروه، اگر حدیث واحد با دیگر منابع شریعت مغایرت داشت، آن را کنار می‌گذاشتند. اما در این حد هم پیش نمی‌رفته‌اند که مثلاً از مجموع چند حدیث قانونی کلی استخراج کنند. تا زمان شیخ مفید و سید مرتضی که توانستند اوضاع را برگردانند و غلبه با عقل‌گرایان شد.

اوضاع بعد از شیخ مفید تقریباً در غلبه‌ی اصولیان باقی ماند تا زمان صفویه و ملا محمدامین استرآبادی. استرآبادی گویا دانشمندی بوده و عالم به فلسفه و کلام و حدیث و غیره و ذلک، و بااین‌حال ضد روش‌های عقلی. به دلیل همین علم زیادش توانست کتاب‌های جدی و قوی‌ای در رد اهل استنباط بنویسد. این‌طوری بود که وضعیت تغییر کرد.

چیزی که برای من جالبه اینه که نویسنده‌ی این کتاب، یعنی آقای حسن انصاری، معتقده که گرایش اخباری دوران صفویه آن‌قدری که روی عامه‌ی روحانیون تاثیر گذاشت، روی علما تاثیر نگذاشت. این تمایز میان علما و روحانیون خیلی برای من جالب است. گرایش اخباری باعث رونق کتاب‌های حدیثی شد، که اوج آن مجموعه‌ی بحارالانوار است (و نویسنده بسیار محترمانه از علامه مجلسی یاد می‌کند و کار او را بسیار بزرگ می‌داند. علامه مجلسی توانست کتاب‌هایی را که در دسترس نبود و کمتر کسی آن‌ها را می‌شناخت، یا شناخته‌شده بود اما کسی دیگر به آن‌ها ارجاع نمی‌داد پیدا کند و از خطر نابودی نجات دهد. درواقعِ، فکر می‌کنم علامه مجلسی مدیر فرهنگی خیلی خوبی بوده.) از جمله پیروان گرایش حدیثی حاج شیخ عباس قمی است که مجموعه‌ی مفاتیح‌الجنان را گرد آورده. کتاب‌های حدیثی میان عامه‌ی مردم و روحانیون شهرها (و نه روحانیون و علمای مستقر در مراکز حوزوی‌ای مثل قم و نجف) رونق داشت. مطالب این جور کتاب‌ها مدح و منقبت ائمه و روایت‌های غلو‌آمیز درباره‌ی آن‌ها بوده است که به کار منابر و همراه‌کردن مردم می‌آمده، اما برای استنباط احکام و شریعت کاربردی نداشته.

اخباری‌ها درواقع به اجتهاد، و به‌تبع به تقلید، اعتقاد ندارند. (حالا یک دسته‌بندی‌ای هم بود که بعضی اعتقاد دارند که همه چیز مباح است مگر بر حلیت یا حرمت آن حدیثی آمده باشد، و بعضی دیگر چنین اعتقادی ندارند. ولی جزئیاتش را و اینکه کدام دسته به کدام اعتقاد دارند یادم نیست.) بنابراین لابد می‌شود گفت که مراجع ما همگی به دسته‌ی اصولی‌ها تعلق دارند، ولی خوب می‌بینید که در میان همین مراجع هم ضدیت با فلسفه وجود دارد و در مدح ائمه از چیزی که ما می‌فهمیم فراتر می‌روند.

غلبه‌ی اخباری‌ها بر اصولی‌ها گویا تا زمان شیخ انصاری و علامه بهبهانی ادامه داشته، تا اینکه آن‌ها دوباره کاری می‌کنند که اصولی‌ها بر صدر بنشینند. راستی، این را هم بگم که از همین اهل حدیث شیخی‌ها به‌وجود می‌آیند و، تا جایی که من فهمیده‌ام، بعداً بابی‌ها و بهایی‌ها هم از همین شیخی‌ها سر بیرون می‌آورند.

چیزی که هست این است که مرزهای بین دو گروه، این‌طور که من فهیمدم، آن‌قدرها سفت و سخت نیست. بوده‌اند در میان یاران ائمه که قیاس را معتبر می‌دانسته‌اند، و دیدیم که بعضی اهل حدیث به روش‌های اصولی احادیث را بررسی می‌کرده‌اند، و اصولی‌هایی که به جمع‌آوری احادیث می‌پرداخته‌اند.
        

0