بعد که جشن ستاره ها تمام شد
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
یک شب "سارا" پنجره را باز کرد و گفت: آهای آسمان! طنابت را پایین بینداز، می خواهم به جشن ستاره ها بیابم. سارا طناب را گرفت و بالا رفت و در همان جشن طنابش را در آسمان گم کرد. بعد از تمام شدن جشن، ستاره ها نتوانستند او را به اتاقش بازگرداند، بنابراین او به ماه گفت: می گذاری وسط هلال قشنگت بخوابم؟ مدت ها گذشت و سارا تمام عروسک ها و اتاقش را فراموش کرد و عروسک ها هم که دیگر از دیدن سارا ناامید شده بودند به اتاق "منا" رفتند. منا هیچ عروسکی نداشت و همیشه آرزوی داشتن عروسک های سارا را داشت. یک شب هلال ماه آن قدر چاق شده بود که جایی برای خوابیدن سارا باقی نماند. سارا دلش هوای اتاقش را کرد، و همین طور عروسک هایش را. او ساعت ها جست وجو کرد و بالاخره طنابش را پیدا کرد و آرام آرام به سوی اتاقش برگشت. پنجره اش را که باز کرد عروسک ها را ندید، وقتی که به دنبال آن ها گشت دریافت که آن ها در اتاق منا هستند و دیگر مال او شده بودند، پس پشت پنجرۀ اتاق منا شروع به گریه کرد. این بار سارا باد را صدا کرد و باد او را به گردش درآورد و همه جای دنیا را به او نشان داد. یک شب که سارا به اتاقش بازگشت هلال ماه را دید، اما دیگر دلش نمی خواست به آن جا برود، دلش برای عروسک ها هم تنگ نشده بود چون او حالا دیگر بزرگ شده بود.