عاشق بی لیلی
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
پرسه در مزار عاشقان بیلیلی، درمان دردهای پنهانی او بود. سر در گریبان با دلی آکنده از اندوه راهی خانه شد. سنگ از قلبش آویزان بود و بهسختی قدم از قدم برمیداشت. وقتی در را باز کرد، چشمش به آقا افتاد که در آستانۀ در نشسته بود و کمد وسایلش را خالی میکرد. آقا عادت داشت دگمه، سنجاق و کش پلاستیکی در ته جیب کتش جمع کند، چیزهایی که هیچ مصرف خاصی نداشتند. انگار بودن خرتوپرتهای کماهمیت به او آرامش میداد. آنا بههم ریخته بود. شب و روز اشک میریخت. یقۀ هرکسی را که از کنارش میگذشت، میگرفت.در ره منزل لیلی که خطرهاست در آنشرط اول قدم آن است که مجنون باشی