معرفی کتاب نت های گریه دار اثر محمدحسین ملکیان
در حال خواندن
0
خواندهام
2
خواهم خواند
0
توضیحات
در شهر هی قدم زد و عابر زیاد شد. ترس از رقیب بود که آخر زیاد شد. اینقدرهام نصف جهان جمعیت نداشت. با کوچ او به شهر، مهاجر زیاد شد. یک لحظه باد روسری اش را کنار زد. از آن به بعد بود که شاعر زیاد شد. گفتند با زبان خوش از شهر ما برو. ساک سفر که بست، مسافر زیاد شد.
لیستهای مرتبط به نت های گریه دار
یادداشتها