این جا، جنگل ...
در جنگل کاغذی هیچ حیوانی خودش نیست، به جز زرافه و گوینده ی داستان. زیرا تمام حیوانات هر روز دم و شاخ و دست و پا و دم خویش را به یک دیگر می دهند. اما گوینده ی داستان و زرافه از این قاعده مستثنی هستند. آن ها هر روز به دیدن یک دیگر می روند و مشغول ورزش و خنده می شوند. تا این که روزی گوینده ی داستان خسته شده و پیش زرافه نمی رود. او پاهایش را با لک لک عوض می کند و سپس خرطوم فیل را از مار می گیرد. زرافه که او را نمی یابد چمدانش را می بندد و از جنگل می رود. دیگر در آن جنگل هیچ کس خودش نیست.