سرمه
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
سرمه درید توی اتاق و با دوربین عکاسی برگشت و بیرون بلافاصله آن را داد دست من و گفت:یه عکس بندازیم؟همگی نشستیم دور میز:ستاره با ولیچرش سمت چپحاج خانم و سرمه روی مبل بابک با ماهان که روی پایش نشسته بود روی مبل سمت راست،من هم بعد از تنظیم دوربین آمدم بالای سر سرمه ایستادم لحظه ی آخر سرمه سرش را بلند کرد سمت من و من سرم را آوردم پایین که نگاه مان باهم تلاقی کرد.هما موقع دوربین چیلیکی کرد و فلاش زد.