سارینا و پلیس مهربان
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
دختر کوچکی به نام "سارینا" با پدر و مادرش زندگی می کرد. یک روز او با مادر برای خرید بیرون رفت؛ در حالی که دست او را محکم گرفته بود و به مغازه های رنگارنگ اطراف نگاه می کرد. ناگهان چشمش به بچه گربه ی زیبایی افتاد و دست مادر را رها کرده و به طرف گربه رفت. اما کمی بعد متوجه شد که مادر را گم کرده است و شروع به گریه کرد. در این هنگام آقای پلیس به سوی او آمد و علت را جویا شد و به او گفت که نگران نباشد. سارینا که هنوز گریه می کرد، ناگهان مادرش را از دور دید. مادر از دیدن سارینا خیلی خوشحال شد. سارینا تمام ماجرا را برای مادر بازگو کرد، مادر نیز از آقای پلیس تشکر کرد و دست سارینا را گرفت و با هم به راه افتادند.