معرفی کتاب عروس آب اثر قاسم شکری
در حال خواندن
0
خواندهام
1
خواهم خواند
1
توضیحات
و باید بگویم از عروس آب، زنی بلند قامت ، با گیسوانی طلایی و اندامی سفید که در کاریز و کبشکن های بالای دودگان شبا هنگام تن به آب می زد. قامتش به قد و بالای یک و نیم آدمی. تا سینه در آب بود و منتظر تا کسی پا بگذارد به خلوت و تنهایی اش. چشم هایش به تاریکی کبشکن چنان برق می زد انگاری تکه الماسی است رنگ و جلا گرفته از برقاش خورشید. لبهایش شکفته چون گل سرخ. بازوهایش گرم و مهربان، خوش تراش و خوش لعاب در انتظار، تا شاید در آغوش کشد تن و اندامی ترد. و موهایش پیچ در پیچ سر گره زده در آب، به بوته خاری انگار... رهگذری جوان و خوش بر و رو گذارش افتاده باشد تا پای کاریز و کبشکن ها، انگاری از پشت هرچه تل و خاک است می دید او را، ندا در می داد: «های جوانک! کجا که چنین شتابانی؟ لختی بیا و آرام گیر در کنارم. مرده باشی، پیر می شوی. پیر باشی، جوان. جوان باشی، نوباوه ای. نوباوه باشی قنداقه پیچی. می میری به زهدان و دوباره پیر، دوباره جوان، دوباره نوباوه ای. ماری دم در حلقوم خود فرو کرده، نامیرایی، سیراب از آب حیات.»
یادداشتها