روح معشوق
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
"رضا" آخرین شب مجردی خود را می گذراند. تمامی فامیل منتظر رسیدن فردا و ازدواج او و دختر عمه اش ـ مهتاب ـ بودند. آن ها در ماسوله زندگی می کردند ولی رضا از سه سال قبل برای تحصیل در دانشگاه به تهران رفته بود. خانوادۀ رضا از ازدواج او خوشحال و در تدارک مراسم عروسی بودند؛ اما رضا گاهی به فکر فرو می رفت. او ناخواسته در خیال خود مهتاب را با "روژین" مقایسه می کرد و از این کار عذاب می کشید. رضا تلاش بسیاری می کرد تا دیگران متوجه تغییر حالات وی نشوند. شب شده بود، رضا به تنهایی در اتاقش خلوت کرده بود که ناگهان احساس کرد صداهایی از اطراف خود می شنود. چند بار به خود نهیب زد که خیالاتی شده و نباید به چیزی فکر کند. اما صداها واضح تر شده و بعد از مدتی چهره ای از نور در جلوی چشمان او شکل گرفت. رضا تازه متوجه شد که چهرۀ نورانی روح روژین است که به سراغ او آمده است. روح روژین از رضا خواست که با او برود ولی قبل از آن با رضا به مرور خاطرات پرداخت تا رضا را راضی کند که به خاطر عشق میان خودشان همراه او برود. کتاب حاضر حاوی سه داستان تحت عنوان روح معشوق؛ مذاب وحشی؛ و مهتاب بلورین است.