رعنا
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
3
خواهم خواند
0
توضیحات
خیابان شلوغ بود.از پنجره یرون رو نگاه می کردم.عده ای زیادی زن و مرد،در حالیکه فریاد می زدند،از دست نیروهای انتظامی فرار می کردند.آنها شعارهای مختلفی مرتبط با نتیجه ی انتخابات می دادند.صدای تیر اندازی،گاز اشک آور و دود غلیظی که از سوختن زباله به هوا می رفت،منظسره ی وحشتناکی به وجود آورده بود.احساس می کردم دنیا آخر شده و ترسیده بودم.صدای بوق ماشین ها با صدای فریاد های مردم در هم آمیخته بود.پلیس مردم را دنبال می کرد و هر کسی به دام اونها می افتاد،اگر شانس می آورد که دستگیر نمی شد،به شدت کتک می خورد.نمی دانستم چطور می توانم به آنها کمک کنم. همانطور جلوی پنجره خشکم زده بود...