معرفی کتاب موش دم بریده اثر شراره شیرودی
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
یک روز موشی بازیگوش به کنار برکه رفت و با یک چوب، محکم به سر قورباغه کوبید. فردای همان روز در حال تاب بازی کردن بود که از روی آن افتاد و سرش محکم به زمین خورد. موشی گریه کنان به طرف خانه رفت و ماجرا را برای مادرش بازگو کرد. وقتی موشی به چمنزار رفت چشمش به یک مارمولک کوچک افتاد و با سنگ به دم مارمولک زد و دم او کنده شد. روزها یکی پس از دیگری می گذشت اما موشی هم چنان به آزار و اذیت حیوان ها ادامه می داد تا آن که یکی از روزها دمش در یک تله گیر کرده و کنده شد. بعد از آن تمام حیوانات دربارۀ موش دم بریده صحبت می کردند. مارمولک به او گفت یادت می آید که دم مرا کندی، دم من رشد می کند اما دم تو تا آخر عمر رشد نمی کند. اما پشیمانی دیگر سودی نداشت