معرفی کتاب ناقل: خاطرات پرستاری از بیماران کرونایی اثر محمدجواد رستمی

ناقل: خاطرات پرستاری از بیماران کرونایی

ناقل: خاطرات پرستاری از بیماران کرونایی

5.0
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

2

خواهم خواند

0

شابک
9786000352103
تعداد صفحات
498
تاریخ انتشار
1401/8/1

توضیحات

کتاب ناقل: خاطرات پرستاری از بیماران کرونایی، نویسنده محمدجواد رستمی.

یادداشت‌ها

          شده بودم مسئول نیروهای جهادی بیمارستان شهدای تجریش تهران. حالا باید نیروهایم را توجیه می‌کردم، کارشان را توضیح می‌دادم، اهدافمان را و هر آنچه که لازم بود بدانند.
شب قبل در ذهنم آنچه را می‌خواستم بگویم، مرور کرده بودم و مقابلم را روحانیون و طلبه‌ها و اندکی هم دانشجو تصور کرده بودم - درست مثل نیروهای جهادی بیمارستان فرقانی قم - که این بار روی صندلی‌های قرمز آمفی‌تئاتر نشسته بودند؛ با عمامه‌های سیاه و سفید، ریش‌هایی کوتاه و بلند، نعلین‌هایی مشکی و قهوه‌ای. چند تایی هم آیه و روایت در باب جهاد پیدا کرده بودم و تصمیم گرفته بودم قاطعانه و محکم بخوانم؛ إِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ الله لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِهِ. از خلوص نیت بگویم و از شیطنت‌های نفس اماره! از ضرورت کار امروز روحانیت بگویم و چشم‌پوشی از تار موی پرستاران!
حالا امروز، شنبه، صبح روز ۱۶ فروردین ۱۳۹۹، در جایگاه سخنران مقابل نیروهای جهادی ایستاده بودم. نفس عمیقی کشیدم و آماده سخنرانی شدم. چشم‌هایم را باز کردم. چیزی که می‌دیدم باورکردنی نبود.
تک تکشان را لحظاتی قبل دیده بودم اما همه‌شان را در یک قاب ندیده بودم. به جای روحانیون و طلبه‌ها و دانشجوهای خیالی دیشب در ذهنم، نیروهایی روی صندلی‌های قرمز نشسته بودند که هیچ شباهتی به هم نداشتند؛ از دختری چادری که دو دستش را زده بود زیر چانه و زل زده بود به منی که معذب می‌شدم تا زنی بدحجاب که تمام جلسه حواسش به این بود که روسری‌اش از سرش نیفتد. از جوانی که کلاه سبز عماد مغنیه به سر داشت تا پسری با خالکوبی نقش اسلحه‌ای روی گردنش و آدامسی که زیر دندان‌های سفیدش جویده می‌شد!
حالا با این روایات چه می‌کردم! با این اصطلاحات عربی رایج در حوزه‌های علمیه که عادت حرف زدنم بود! اصلاً به چه زبانی باید با این جماعت صحبت می‌کردم؟ بین یک زن بدحجاب و یک زن چادری چه اشتراکی بود؟ اشتراک یک ریشو و یک بی‌ریش؟ اشتراکشان هر چه بود حالا منِ طلبه، شده بودم فرمانده‌شان!

زیبایی کار نیروهای جهادی در بیمارستان‌های تهران، همین تنوع رنگ‌ها، عقیده‌ها، چهره‌ها و طیف‌هاست. طلبه و دانشجو و کارگر و راننده تاکسی و مهندس و روان‌شناس و معلم و مدرس ورزش و همه و همه در کنار هم، برای یک هدف یعنی سلامت مردم ایران آمده‌اند تلاش کنند، جهاد کنند!
حالا باید همدیگر را دوست می‌داشتیم فارغ از هر نوع نگاه!
        

24